در انتظار ذوالبر
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند





پيوندهای روزانه
طراح قالب

 من خدا را  دارم کوله بارم بر دوش،

   سفری بی همراه،

   گم شدن تا ته تنهایی محض،

    هر کجا لرزیدی،

    از سفر ترسیدی،

      تو بگو از ته دل،

     من خدا را دارم


موضوعات مرتبط: اشعار مذهبی، ،
برچسب‌ها: من خدا را دارم,
[ سه شنبه 15 فروردين 1391 ] [ 18:47 ] [ یاران ذوالبر ]

جبرئیل یکی از چهار ملائکة الهی است که خداوند او را بر دیگر ملائک برتری داده و برگزیده است. گاه در روایات از او با تعبیر «طاووس الملائکه» یاد شده که از برتری او بر دیگر ملائک از حیث جمال و زیبایی حکایت می‌‌کند.

به گزارش مشرق و به نقل از ماهنامه موعود در مقاطع مختلف پس از ظهور، جبرئیل و میکائیل حضور ملموسی دارند، که از آن جمله می‌‌توان به سرآغاز ظهور و هنگامة بیعت با حضرت مهدی(ع) در «مسجدالحرام» و نیز لشکر کشی برای نبرد با سفیانی21و شکست و کشتن او اشاره کرد.

      


موضوعات مرتبط: مطالب مربوط به امام زمان، ،
برچسب‌ها: نحوه حضور جبرئیل در ظهور امام زمان(ع),
ادامه مطلب
[ سه شنبه 15 فروردين 1391 ] [ 17:26 ] [ یاران ذوالبر ]

دل سوختن عزرائیل

                  

روزی رسول خدا (ص) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:

1- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (ص) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم.

منبع:http://amstory.mihanblog.com


موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ،
برچسب‌ها: داستان کوتاه,
[ دو شنبه 14 فروردين 1391 ] [ 21:16 ] [ یاران ذوالبر ]

داستان حضرت سلیمان(ع) و مورچه

                                               

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد. سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت …

 

سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.
مورچه گفت : ” ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد .
این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم .”
سلیمان به مورچه گفت : (( وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟ ))
مورچه گفت آری او می گوید :
ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن.

منبع:http://www.davoodonline.com


موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ،
[ دو شنبه 14 فروردين 1391 ] [ 20:36 ] [ یاران ذوالبر ]

طلاها شو تحویل داد و از ستاد پشتیبانی جنگ خارج شد.

مسئول مربوطه صداش زد: مادر رسیدتون!

لبخندی زد و گفت: برای دو تا پسرم هم رسید نگرفتم!


موضوعات مرتبط: داستان کوتاه آموزنده، ،
[ دو شنبه 14 فروردين 1391 ] [ 14:46 ] [ یاران ذوالبر ]

اول از همه باید از خدا و امام زمان(عج) معذرت بخوام ، اما قراره یک امتحان از همه بگیرن که من میخوام بعضی سوالها رو لو بدم!
دوستان این امتحان رو هم بذاریم در کنار همون امتحانایی که این روزها در گیرشیم، پس خواهش می کنم فکر کنید یک جلسه امتحانه و یه وقتی رو براش در نظر بگیرید. البته ما همین الآن هم داریم آزمایش می شیم!
می دونم از بس کلمه آزمایش و امتحان - خصوصا تو این روزها - به گوشمون خورده، دیگه برامون عادی شده، ولی واقعا ما الآن داریم انتخاب می شیم برای یه عاشورای دیگه.
امام زمان(عج) داره ما رو تو لحظات زندگیمون سبک سنگین می کنه و می خواد ببینه چقدر تحمل داریم؟ چقدر محکمیم؟ چقدر وفادرایم؟

بذارید به این آیه نگاهی کنیم:
«و لَنَبلُونَّکُم بِشَی ءٍ مِنَ الخَوفِ و الجُوعِ و َنقصٍ مِنَ الأَموالِ و الأنفُسِ و الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ»
قطعا شما را با اموری مثل ترس، گرسنگی و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش می کنیم؛ وبه استقامت کنندگان بشارت ده.(سوره بقره/آیه 155 )
امام صادق(ع) فرمودند:«منظور (ومصداق کامل) این آیه، انسان های آخر الزمانند،آن هم موقع ظهور امام زمان(عج)» (بحار الانوار ج52،ص228)
خدای مهربون ما،چون دوستمون داره و می خواد ما رو به قله های افتخار و سر بلندی برسونه، به هر بهانه ای ما رو امتحان می کنه، اون هایی که آشنا به هدف آفرینش هستند، اینو خوب می دونند؛ گاهی لازمه روی شیطون کم بشه!

اونایی هم که الکی ادعای بندگی خدا رو می کنند که خودشون بهتر از بقیه می دونند چرا؟ امتحان باعث می شه آدم هی امتیاز بیاره و بالاتر بره.
و اما این هم سوالات:

به نام خدا

سؤال های امتحانی آخر الزمان

نام: .....................
نام خانوادگی: .....................

مدت امتحان: تمام عمر
مقطع: تمامی انسان ها
تاریخ: عصر غیبت امام زمان

سوالات امتحان
1. تو انتخاب های زندگیت، نظر چه کسی برات از همه مهم تره؟
الف.خودم
ب.خانواده ام
ج. دوستان
د.خدای مهربون


2. معمولا چه موقع صبرت تموم میشه؟
الف.وقتی که برای کارهای شخصی خودت عصبانی می شی.
ب.وقتی که یکی رو که خیلی دوست داری از دستش می دی.
ج. وقتی کسی با انجام گناه فردی و اجتماعی دل امام زمان رو می رنجونه.
د.وقتی که تیم مورد علاقت شکست بخوره.


3.چقدر امام زمان (عج) رو دوست داری؟
الف.راستش تا حالا بهش فکر نکرده بودم.
ب.تو نمازام براش دعا می کنم.
ج.اگه دیدم یه جایی بهش توهین میشه ،حس غیرتم به جوش میاد.
د. اون قدر زیاد که برای تعجیل در ظهور هر کاری که لازمه حاضرم انجام بدم.


4. فکر می کنی وظیفت درباره امام زمان(عج) چیه؟
الف.هر روز بعد نمازها بهش سلام می دم و دعای فرج می خونم.
ب.باید تو عصر غیبت به حرف علما ی دین گوش بدم.
ج.باید مثل همه امامان که نیاز به یار داشتند، برای یاری آقا خودمو آماده کنم.
د.همه موارد


5.فکر کن الآن مشغول انجام گناه هستی،وضعت نسبت به امام زمانت چطوره؟
الف.سعی می کنم اصلا بهش فکر نکنم و گناه رو انجام بدم.
ب.گناه رو انجام می دم، بعد میام ار آقا معذرت می خوام،حتما منو می بخشه.
ج. خاکستر می شم تو خودم،گناه کنم و امام زمان(ع) منو ببینه؟ نه نمی شه.
د.اصلا به فکر گناه کوچیک هم نیستم؛ بابا من بیام با تیر بزنم تو دل امام زمان؟


6.اگه داشتی کاری برای امام زمان(عج) انجام می دادی و اون وقت یکی تو رو دید:
الف.خوشحال میشی و قند تو دلت آب می شه.
ب.بی تفاوت هستی و محل نمی ذاری.
ج. کمی خوشحال می شی،اما میگی: هدف اصلی من رضای خدا بوده.
د.ته دلت ناراحت می شی و می گی:خدایا اومدم یه کار رو خالص انجام بدم،باز نشد.


۷.دوست داری بیشتر چه قیافه و تیپی بزنی؟
الف.تیپ روز(هر چی باشه)
ب.تیپ ایرونی
ج. تیپی که قشنگ تر باشه
د.تیپی که مورد پسند خدا و امام زمان(ع) باشه


8.بهت میگن:فقط یه آرزو کن تا برآورده بشه و تو میگی:
الف.ازدواج موفقی داشته باشم
ب.توی دانشگاه قبول بشم و یه کار خوب گیرم بیاد
ج. طوری زندگی کنم و بمیرم که امام زمانم از من راضی باشه
د.یک سفر به همه جاهای زیارتی


9.اگه بگن همین الآن می خواهیم شهادت رو نصیبت کنیم،چی میگی؟
الف.خدایا من زندگی دارم،به فکر زن و بچه و مادرو...هستم!
ب.هنوز جوونم و خیلی آرزو دارم باشه یه وقت دیگه!
ج. من از خدامه، ولی خب کمی حق الناس بر گردنم هست، بهشون برگردونم و حلالیت بطلبم،بعدش می آم
د.شهادت؟وای خدا جون، این چه سوالیه؟! یه عمر منتظر این لحظه بودم؛من آماده ام بریم که داره دیر می شه


10.اگه بگن دوست داری مرگت چطوری باشه،چی جواب می دی؟
الف.بازم حرف مرگ رو پیش کشیدی،چرا هی دم از ناامیدی می زنی؟یه جوری می میرم دیگه.
ب.دوست دارم مسلمون از دنیا برم و وقت مرگ، شیطون گولم نزنه.
ج. دوست دارم شب بخوابم و بدون درد،صبح از دنیا رفته باشم.
د.دوست دارم در رکاب آقا شهید بشم، قطعه قطعه بشم، تازه دردش هم شیرینه.

11.اگه در حال مرگ باشی یا مرده باشی وتقاضا کنی یه فرصت بهت بدن و دوباره به زندگی برگردی،این طرف چی کار می کنی؟
الف.خب می آم و دوباره زندگی میکنم و آرزوی عمر هزار ساله رو دارم.
ب.دیگه یه بنده صالح خدا می شم، از هر جهت.
ج. یک بار!؟ اگه هزار بارم بگن می تونی برگردی، زندگی خدا پسند رو انتخاب می کنم ودلم می خواد هزار بار در راه خدا شهید بشم
د.حق مردم رو بر می گردونم و از کسانی که بهشون ظلم کردم حلالیت می طلبم.


12.سوال اختیاری: اگه بر فرض بگن اینا شرط های پذیرفتن یاران امام زمانه، فکر می کنی قبول می شی؟
الف.نه بابا،من اگه اینطور بودم تا حالا شهید شده بودم.
ب.خب !بعضی ها رو دارم و بعضی هارو نه.
ج. بعضی مواردش خیلی سختن، فکر نکنم امام زمان(عج) اینقدر سخت گیر باشن،احتمالا تک وتوکی رو ندارم
د.قبول می شم، مطمئن مطمئن خودمو برا ی اینا آماده کردم،پس یه عمر برا چی زندگی کردم؟


موفق باشید
------------------------------------------------------
تذکر:
-هر کس بتونه امتیاز لازم رو از این آزمون بگیره، باید خودش رو برای یاری و ان شالله شهادت در رکاب امامش در آخر الزمان آماده منه، هر کس هم که نمی تونه یه فکری به حال خودش کنه که جا نمونه!جوابو پیش خودتون نگه دارید.
- خوش به حال اون هایی که از غربال آزمایش خدا رد می شن و به سعادت می رسن؛ ولی بعضی هامون باقی می مونیم و حسرت می خوریم، خدایا ما از کدوم دسته ایم؟
- خدایا ما را برای امتحانات سخت بعدی آماده و موفق بگردان
آمین یا رب العالمین

منبع:http://moolabia.blogfa.com


برچسب‌ها: سوالات بزرگترین کنکور ,
[ یک شنبه 13 فروردين 1391 ] [ 22:30 ] [ یاران ذوالبر ]

سیّد محمدحسن طباطبائى میرجهانى

به نقل از: محمد رضا بافقى اصفهانى - عنایات حضرت مهدى (ع) به علماء و طلاب - نصایح قم - چاپ اول 1379 - ص 184و 185. 
  
دانشمند فرزانه، علامه میرجهانى (قدس سره الشریف)، بعد از مدتى اقامت در نجف اشرف به اصرار پدرش به اصفهان بازگشت و به نشر معارف و فضائل اهل‏بیت عصمت و طهارت (علیهم الصلاة و السلام) پرداخت و بعد از فوت پدر بزرگوارش به مشهد مقدّس مشرّف گردید و در آنجا ساکن شد. در این بین مدتى به کسالت نقرس، سیاتیک و عرق النساء، مبتلا شده بود و چندین سال در اصفهان و تهران و خراسان معالجه نمود؛ ولى اصلاً بهبودى حاصل نشده بود، تا اینکه خود ایشان مى‏فرمود: «بعضى از دوستان آمدند و مرا به شیروان بردند و در مراجعت، در قوچان توقف کردیم. روزى به زیارت امامزاده‏اى که در خارج شهر قوچان و معروف به «امامزاده ابراهیم» است رفتیم و چون هواى لطیف و منظره جالبى داشت، رفقا گفتند: «ناهار را در اینجا بمانیم، خیلى خوب است.» گفتم: «عیبى ندارد....

پس آنها مشغول تهیه غذا شدند و من گفتم: براى تطهیر به رودخانه مى‏روم. گفتند: راه قدرى دور است و براى درد پاى شما، مشکل است. گفتم: «آهسته آهسته مى‏روم» و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم و در کنار رودخانه نشستم و به مناظر طبیعى نگاه مى‏کردم. ناگهان دیدم شخصى که لباس نمدى چوپانى در بَر داشت آمد و سلام کرد و گفت: آقاى میرجهانى! شما با اینکه اهل دعا و دوا هستى، هنوز پاى خود را معالجه نکرده‏اى؟!
گفتم: تاکنون که نشده است. گفت: آیا دوست دارى (یا مایل هستى) من درد پایت را علاج کنم؟ گفتم: البتّه!
پس آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوى کوچکى در آورد و اسم مادر مرا پرسید (یا بُرد) و سر چاقو را به موضع درد گذاشت و به پائین کشید، تا به پشت پا آورد و فشارى داد که بسیار متألم شدم. آخ گفتم. چاقو را برداشت و گفت: برخیز خوب شدى. خواستم مانند همیشه با کمک عصا برخیزم، عصا را از دست من گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت. دیدم پایم سالم است؛ برخاستم ایستادم و دیگر ابداً پایم درد نداشت.
به او گفتم: شما کجا هستید؟ فرمود: من در همین قلعه‏ها هستم و دست خود را به اطراف گردانید. گفتم: من کجا خدمت شما برسم؟ فرمود: تو آدرس مرا نخواهى داشت؛ ولى من منزل شما را مى‏دانم و آدرس مرا گفت و فرمود: هر وقت مقتضى باشد، خودم نزد تو خواهم آمد و رفت. در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند: آقا عصا کو؟ گفتم: آقا را دریابید! هر چه تفحص کردند، اثرى از او نیافتند.»
 

                           منبع:http://www.ayehayeentezar.com


برچسب‌ها: تشرف یافتگان در محضر حضرت حجت,
[ یک شنبه 13 فروردين 1391 ] [ 22:15 ] [ یاران ذوالبر ]

وقتی قلب‌هایمان‌ کوچک‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود
وقتی نمیتوانیم‌ اشک‌هایمان‌ را پشت‌ پلک‌هایمان‌ مخفی کنیم‌
و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ میشکند
وقتی احساس‌ میکنیم
بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌
و رنج‌ها بیشتر از صبرمان؛
وقتی امیدها ته‌ میکشد
و انتظارها به‌ سر نمیرسد
وقتی طاقتمان‌ تمام‌ میشود
و تحملمان‌ هیچ ...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم
و مطمئنیم‌ که‌ تو
فقط‌ تویی که‌ کمکمان‌ میکنی ...

آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را صدا میکنیم
و تو را میخوانیم
آن‌ وقت‌ است‌ که‌ تو را آه‌ میکشیم
تو را گریه‌ میکنیم
و تو را نفس‌ میکشیم

وقتی تو جواب‌ میدهی،
دانه‌دانه‌ اشک‌هایمان‌ را پاک‌ میکنی
و یکی یکی غصه‌ها را از دلمان‌ برمیداری
گره‌ تک‌تک‌ بغض‌هایمان‌ را باز میکنی
و دل‌ شکسته‌مان‌ را بند میزنی
سنگینی ها را برمیداری
و جایش‌ سبکی میگذاری و راحتی؛
بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب‌هایمان، لبخند

خواب‌هایمان‌ را تعبیر میکنی
و دعاهایمان‌ را مستجاب‌
آرزوهایمان‌ را برآورده می کنی؛
قهرها را آشتی میدهی
و سخت‌ها را آسان
تلخ‌ها را شیرین‌ میکنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید میشود
و سیاهی‌ها سفید سفید ...

خداوندا !
تنها تو را صدا میکنیم
و فقط تو را می خوانیم...

                                      منبع:http://avayedel.loxblog.com آوای دل

[ یک شنبه 13 فروردين 1391 ] [ 21:11 ] [ یاران ذوالبر ]

سلام امروز میخوام یه سوال ازتون بپرسم و دوست دارم خوب بهش فکر کنید و بعد جواب بدید...

شاید خیلی ها عید رفته باشن مناطق جنگی چرا ما فقط وقتی در اونجا هستیم حال و هوای شهدا را حس میکنیم و وقتی به شهر خودمان می آییم همه چیز یادمان میرود؟...

                   


برچسب‌ها: سوال,
[ یک شنبه 13 فروردين 1391 ] [ 21:10 ] [ یاران ذوالبر ]

قسمتی از وصیت نامه شهیدشوشتری:
دیروز ازهرچه بود گذشتیم-امروزازهرچه بودیم گذشتیم. آنجاپشت خاکریزبودیم و اینجادرپناه میز. دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود. جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بومیدهد. آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم یاحسین فرماندهی ازان توست؛ الان مینویسیم بدون هماهنگی واردنشوید. الهی نصیرمان باش تابصیرگردیم، بصیرمان کن تاازمسیربرنگردیم. آزادمان کن تا اسیرنگردیم.

          


برچسب‌ها: قسمتی از وصیت نامه شهیدشوشتری,
[ یک شنبه 13 فروردين 1391 ] [ 20:28 ] [ یاران ذوالبر ]

عوامل آرامش و دلگرمی و عوامل اضطراب و نگرانی چیست؟

    

عامل آرامش و دلگرمى‏

دستيابى به اطمينان و آرامش مى‏تواند عوامل گوناگونى داشته باشد، ولى در رأس آنها آگاهى و علم جلوه ويژه‏اى دارد؛

- كسى‏كه مى‏داند ذرّه‏ى مثقالى از كارش حساب دارد، «مثقال ذرة خيراً يره»(1) نسبت به تلاش و فعّاليّتش دلگرم است.

- كسى‏كه مى‏داند بر اساس لطف و رحمت الهى آفريده شده، «الاّ من رحم ربّك و لذلك خلقهم»(2) اميدوار است.

- كسى‏كه مى‏داند خداوند در كمين ستمگران است، «انّ ربّك لبالمرصاد»(3) آرامش دارد.

- كسى‏كه مى‏داند خداوند حكيم و عليم است وهيچ موجودى را بيهوده خلق نكرده است «عليم حكيم» خوش‏بين است.

- كسى‏كه مى‏داند راهش روشن و آينده‏اش بهتر از گذشته است، «والاخرة خير وابقى»(4) قلبش مطمئن است.

- كسى‏كه مى‏داند امام و رهبرش انسانى كامل، انتخاب شده از جانب خداوند و معصوم از هر لغزش و خطاست، «انى جاعلك للنّاس اماما»(5) آرام است.

كسى‏كه مى‏داند كارِ نيك او از ده تا هفتصد بلكه تا بى‏نهايت برابر پاداش دارد، ولى كار زشت او يك لغزش بحساب مى‏آيد دلخوش است. «مثل الّذين ينفقون اموالهم فى سبيل اللَّه كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كلّ سنبلة مأئة حبة»(6)

- كسى‏كه مى‏داند خداوند نيكوكاران را دوست دارد، «ان اللَّه يحب المحسنين»(7) به كار نيكش دلگرم مى‏شود.

- كسى‏كه مى‏داند كار خيرش آشكار و كار شرّش پنهان مى‏ماند، «يا من اظهر الجميل و ستر القبيح» شاد است.

عوامل اضطراب و نگرانى‏

يكى از شايع‏ترين بيمارى‏هاى قرن حاضر، اضطراب و افسردگى است. براى اين بيمارى كه داراى علائمى همچون انزواطلبى، در خود فرورفتن، خودكم‏بينى و بيهوده انگارى است، دلايل بسيارى را ذكر كرده‏اند، از جمله:

- شخص افسرده از اينكه همه چيز را مطابق ميل خود نمى‏بيند داراى افسردگى شده است، در حالى كه ما نبايد بخاطر اينكه چون به همه آنچه مى‏خواهيم، نرسيديم، از مقدار ممكن آن هم دست برداريم و تسليم شويم.

- شخص افسرده با خود فكر مى‏كند كه چرا همه مردم مرا دوست ندارند و حال آنكه اين امر غير ممكنى است و حتّى خدا و جبرئيل هم دشمن دارند، لذا انسان نبايد توقّع داشته باشد كه همه او را دوست بدارند.

- شخص افسرده گمان مى‏كند كه همه مردم بد هستند، در صورتى‏كه چنين نيست و خداوند به فرشتگانى كه اين توهّم را داشتند پاسخ داد.

- شخص افسرده گمان مى‏كند كه همه ناگوارى‏ها از بيرون وجود اوست، در حاليكه عمده تلخى‏ها عكس‏العمل و پاسخ خصلت‏ها و كردارهاى خود ماست.

- شخص مضطرب از شروع در كارها نگران است و احساس ترس و تنهايى مى‏كند. حضرت على‏عليه السلام براى رفع اين حالت مى‏فرمايد: «اذاخفت من شى‏ءٍ فقع فيه»( بحار، ج 71، ص 362) از هر چه مى‏ترسى خود را در آن بيانداز كه ترس هر چيز بيش از خود آن است.

- شخص مضطرب نگران آنست كه آينده چه خواهد شد. اين حالت را مى‏توان با توكّل بر خدا و پشتكار درمان كرد.

- چون در بعضى كارها ناكام شده است، نگران است كه شايد در تمام امور به اين سرنوشت مبتلا شود.

- چون بر افراد وقدرت‏هاى ناپايدار تكيه دارد، با تزلزل آنها دچار اضطراب مى‏شود.

- و خلاصه امورى همچون عدم قدردانى مردم از زحمات آنها، گناه، ترس از مرگ تلقين‏هاى خانواده به اينكه نمى‏دانى و نمى‏توانى، قضاوت‏هاى عجولانه، توقّعات نابجا و تصوّرات غلط، علت بسيارى از افسردگى‏ها و اضطراب‏ها مى‏باشد كه با ياد خدا و قدرت و عفو و لطف او مى‏توان آنها را به آرامش و شادابى مبدل ساخت. تفسير آيه «الّذين آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذكر اللَّه» را در روز 14 خرداد 73 در همدان مى‏نويسم، زيرا بمناسبت پنجمين سالگرد رحلت امام خمينى (ره) براى سخنرانى آمده‏ام. كسى‏كه در پايان وصيّت‏نامه بسيار مهم خود مى‏فرمايد: «من با دلى آرام و قلبى مطمئن و ضميرى شاد و روحى اميدوار به فضل الهى از خدمت شما مرخص مى‏شوم.»

--------------------------------------------------------------------------------

1) زلزال، 7.   2) هود، 119.   3) فجر، 14.   4) اعلى، 17.   5) بقره، 124.  6) بقره، 261.  7) بقره، 195.

 منبع: تفسير نور / حجة الاسلام محسن قرائتى / تفسير ذيل آيه 28 رعد

برگرفته از وبلاگ:http://nazreabasaleh.blogfa.com

[ شنبه 12 فروردين 1391 ] [ 21:11 ] [ یاران ذوالبر ]

من به غیر از آل طاها هادی و رهبر ندارم

زاد و توشه جز ولای آل پیغمبر ندارم

هر کسی نازد به ناز و نعمت و عنوان دنیا

جز نیاز این رو سیه بر درگه داور ندارم

روز و شب در انتظار مقدم محبوب یزدان

مهدی صاحب زمان من حاجت دیگر ندارم

در تمنای وصالش خون دل از دیده ریزم

غیر شور وصل او شوری دگر در سر ندارم

ای امام منتظر خود آگهی از حال زارم

تا بود جان در تنم از مهر تو دلبر ندارم

هست حیران را امید دستگیری در دو عالم

چون متاعی جز ولای ساقی کوثر ندارم

منبع:http://1277.blogfa.com
 

[ شنبه 12 فروردين 1391 ] [ 21:6 ] [ یاران ذوالبر ]

          گفتم شبی به مهدی از تو نگاه خواهم

           گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم

         گفتم که روی ماهت از من چرا نهان است

         گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است

                                                              منبع:http://1277.blogfa.com

[ شنبه 12 فروردين 1391 ] [ 21:4 ] [ یاران ذوالبر ]

قطعه ی گم شده ای از پر پرواز کم است

یازده بار شمردیم یکی باز کم است

این همه آب که جاریست نه اقیانوس است

عرق شرم زمین است که سرباز کم است

منبع:http://1277.blogfa.com

[ شنبه 12 فروردين 1391 ] [ 21:2 ] [ یاران ذوالبر ]

گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن

                                       گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم

                                       گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم

                                       گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن

                                       گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن

                                       گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن

                                       گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
                                       گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان

                                       گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن

                                       گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم  ز هجران تو قلبی تنگ دارم

                                       گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن

                                       گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان

                                       گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن

                                       گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم

                                       
گفتا که روز وصل را در انتظارم

[ یک شنبه 21 اسفند 1390 ] [ 22:19 ] [ یاران ذوالبر ]

 

کجاست آن بقیت خداوند که از عترت رهنما تهی نمی گردد؟

کجاست آن مهیای برانداختن نسل ستمگران؟

کجاست آن برگزیده ای که دین و شریعت را باز می گرداند؟

کجاست آن آرزوی برآمدنی که قرآن و حدود را زنده می کند؟

ای سردار سر افراز

ذوالفقار علی برگیر و آماده باش تا قامت راست ستمگران را دو تا کنی.

ای قهرمان دوران!

دردمندان منتظرند تا بیایی و آنچه کژی و نابسامانی است از بن بکنی.

ای امید امیدواران!

ستمدیگان و دردمندان دیده به راهند تا بیایی و بنیاد ستم بر اندازی.

ای گنج نهان!

چهره بگشای و آیین خدا را با دم مسیحایی خویش جانی دوباره ببخش.

ای سپهسالار اسلام!

که خداوند تو را برای سربلندی امت و شریعت برگزیده است

پای در رکاب کن.

ای ترجمان قرآن!

که پیروان قرآن در آرزوی ظهور تو روز شماری میکنند

قرآن را دریاب.

.....و ای احیا گر دین!

دین را زنده کن

وای امید عاشقان و منتظران بیا...

بیا و..

اماما!

تا نیایى، دریاى زندگیمان از اسارت تـوفان رها نمى شـود.

بیا که زورقهاى شکسته مان را بادبانـى و ما بـى صاحبـان را صاحب!

بیـا که هـر دردى را درمـانـى و دردمندان را طبیب!

رواق منظر چشم من آشیانه توست

                                         کـرم نمـا و فـرودآ که جهان در انتظار توست

 به شدت اقدام وحشیگرانه ی سوزاندن

قران کریم را محکوم کرده و با کمال برائت

شکایت خود را نزد خدا و امام زمان (عج)

عرضه می داریم

در امتداد خزان ، روزها زمستانی

و در غیاب شما ، آفتاب زندانی

جسارت است ولی یک سوال می پرسم

چقدر در پس پرده حضور پنهانی ؟

ببین برای شما جمعه ندبه می خوانند

نوادگان زمین خسته از پریشانی

چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد

برای شب زدگان آیت غزل خوانی ؟

چرا نمی رسی ای منتقم ببین امروز

به نیزه ها شده قرآن به دست شیطانی

دوباره پنجره ها ، زل زدن به غربت شهر

در انتظار شما ای طلوع پایانی

شعر : علی سلیمانی

http://shamim.mihanblog.com:منبع

 

[ یک شنبه 21 اسفند 1390 ] [ 22:15 ] [ یاران ذوالبر ]

الف)عقل:
الف:مطلبي که مسلم است اين مي باشد که هميشه پولهاي تقلبي مشابه پولهاي اصلي است وپولي که اصلي آن وجودندارد تقلبي آن هم وجود ندارد پيداشدن کساني که خودرا حضرت مهدي معرفي نموده اند (که البته دروغگو بوده اند)خوداشاره به اين مطلب دارد که حتما امام زماني وجود دارد که نمونه تقلبي آن موجود مي باشد.
     


ادامه مطلب
[ یک شنبه 21 اسفند 1390 ] [ 21:57 ] [ یاران ذوالبر ]

شيخ مفيد ره در ارشاد باب 36 مقداري از ادله امامت حضرت قائم حجه بن الحسن عليهما السلام را بيان مي کند. باين نحو: و من ذلک يعني از جمله دليلها آنچه حکم مي کند بر آن عقل باستدلال صحيح اينست که در هر زمان بايد امام معصوم از گناه باشد و کامل باشد و بي نياز از همه مردم در احکام و علوم، زيرا محال است که براي مکلفين حجتي در روي زمين وجود نداشته باشد که بواسطه او بصلاح نزديکتر و از فساد و تبهکاري دور شوند (اين محال است)، بايد تعليم دهال جهال را و غافلين را (از خواب غفلت) بيدار کند و تحذير کند گمراهان را، اقامهم حدود کند، رساننده احکام باشد، جدا کننده ميان اهل ستيز و اختلاف باشد، شمارنده فرمانروايان باشد ساد للثغور حافظ عن بيضه الاسلام جامع للناس في الجمعات و الاعياد، جلوگير هجوم دشمن از مرزها باشد، حافظ اموال باشد، پشتيبان حوزه اسلام باشد، گرد آورنده مردم در جمعه ها و اعياد باشد، و دليلهاي عقلي و نقلي ثابت کرده است که چنين کسي بايد معصوم از لغزشها باشد.

            


ادامه مطلب
[ یک شنبه 21 اسفند 1390 ] [ 21:52 ] [ یاران ذوالبر ]

علّت‏ها و فلسفه‏هايي که براي ضرورت و لزوم وجود پيامبر گفته‏اند، همان علّت‏ها براي ضرورت وجود جانشين و وصيّ پيغمبر نيز صادق است که پس از وفات آن حضرت لازم است بوده باشد تا مردم به جانشين پيغمبر در شؤون مختلف زندگي خود مراجعه کنند، همان‏گونه که به پيغمبر مراجعه مي‏کردند، پس بر خداوند متعال واجب است که او را نصب فرمايد و بر مردم نيز واجب است آن امام را بشناسند؛ زيرا که پيروي کردن بدون معرفت و شناخت امکان ندارد.

         


ادامه مطلب
[ یک شنبه 21 اسفند 1390 ] [ 21:48 ] [ یاران ذوالبر ]

اکبر گنجی یکی از 5 تنی که به همراه محسن کدیور،عطاء الله مهاجرانی ،عبدالکریم سروش و عبدالعلی بازرگان، بیانیه مشترکی را در...

وی در گفتگویی با شبكه بی بی سی فارسی،در اظهاراتی حرمت شکنانه با بیان این که حتی یک دلیل برای وجود امام زمان (عج) وجود ندارد،اندیشه مهدویت را برگرفته از مسیحیت خواند و مدعی شد كه هیچ دلیلی مبنی بر وجود امام زمان(عج) وجود ندارد.گنجی همچنین در بخش دیگری از این مصاحبه مدعی شد كه ائمه شیعه نه معصوم و نه واسطه فیضند بلكه تنها آدم های عالم و دانشمندی بوده اند!

این اظهارات گنجی در حالی صورت می گیرد که عطاء الله مهاجرانی چند روز پیش در مصاحبه ای تاكید كرد فاصله میان این 5 نفر(گنجی ، مهاجرانی ، سروش ، كدیور و بازرگان) با میرحسین موسوی ،فاصله میان ابوذر و علی(ع) می باشد ! با این تفسیر مهاجرانی در حقیقت ادعاهای اكبر گنجی ،سخنان میرحسین موسوی بوده که توسط یكی از ابوذر های وی بیان شده است

                                                          .

منبع:http://noorportal.net


ادامه مطلب
[ یک شنبه 21 اسفند 1390 ] [ 21:34 ] [ یاران ذوالبر ]
صفحه قبل 1 ... 11 12 13 14 15 ... 20 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

عمریست که از حضور او جا ماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم او منتظرست که ما برگردیم ماییم که در غیبت کبری ماندیم. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه.
آرشيو مطالب
خرداد 1394
ارديبهشت 1394 فروردين 1394 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390
حمایت می کنیم

جهت دریافت برنامه های رادیو افسران کلیک کنید

امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 335
بازدید دیروز : 336
بازدید هفته : 1087
بازدید ماه : 1078
بازدید کل : 53789
تعداد مطالب : 386
تعداد نظرات : 317
تعداد آنلاین : 1

Alternative content